از سال 1337 در خدمت استاد مطهري بودم. ايشان اتاقي در كنار اتاق شوراي دانشكده داشتند. وقتی استادان دانشکده جلسه داشتند یا ورقه های امتحانی تصحیح میکردند،تا ساعت 3 بعد از ظهر در همان اتاق می ماندند و از سوی دانشکده برای آنها ناهار،نوشابه و میوه می آوردند،اما استاد مطهری وقتی ظهر می شد،بهاتاق خودشان تشریف می بردند. همیشه مقید بودند اول نماز بخوانند،سپس ناهار مختصری که موملا نان و پنیر یا نان و انگور بود و از منزل همراه می آوردند، صرف کنند. استادان و مسئولان اصرار می کردند که استاد مطهری به اتاق شورا برود و از ناهار دانشکده که مثلا چلوکباب برگ و غیره بود،صرف کنند، اما استاد قبول نمیکردند و عذر می آوردند که «غذای دانشکده با من سازگار نیست»، اما اظهار نمی کردند که چرا از غذای استادان نمیخورند،من علتش را می دانستم، استاد نیز گاهی می گفتند :«این ناهارها،حق خدمتگزاران و از بیت المال است. استادان حقوق خوبی دارند،خودشان بروند از بازار بخرند. این غذا حق ضعفاست.»