loading...
سایت فرهنگی مذهبی نوید ۳۱۳
آخرین ارسال های انجمن
Admin بازدید : 213 یکشنبه 29 دی 1392 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم
ولادت با سعادت،امام جعفر صادق (عليه السلام) ، رئيس مذهب تشیع بر شیعیان جهان مبارک باد

ولادت امام جعفر صادق

بخش اول
نام شريفش جعفر، كنيه‏ اش ابوعبدالله و ابواسماعيل و لقب هايش ‏فاضل، قائم، طاهر، كافل، منجى و مشهورترين آنها صادق بود. در روز جمعه هفدهم ربيع الاول سال‏83 هجرى قمرى هنگام طلوع فجر درمدينه چشم به جهان گشود و در بيست و پنجم شوال سال 148 هجرى ‏قمرى در سن شصت و پنج ‏سالگى در مدينه چشم از جهان فرو بست ودر كنار پدر و جد (امام باقر و امام سجاد(ع) و عموى جدش امام‏ جسن مجتبى (ع‏» در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. پدرش‏26ساله بود كه او زاده شد. دوازده سال از عمر شريفش را در كنارجدش امام سجاد(ع) و نوزده سال را در كنار پدرش امام باقر(ع)گذراند. مدت امامت آن گرامى 34 سال بود كه حدود هجده سال آن(132-114ه ) همزمان با حكومت امويان بود و شانزده سال آن(148-132 ه ) همزمان با حكومت عباسيان.
آن حضرت با پنج تن از خلفاى بنى اميه هشام بن عبدالملك(125-105 ه )، وليد بن يزيد (126-125ه)، يزيد بن وليد(1267ه)، ابراهيم بن وليد (127ه) و مروان بن محمد ملقب به‏حمار (132-127ه) و دو تن از خلفاى بنى عباس ابوالعباس سفاح(132-136) و ابو جعفر منصور (158-136ه) معاصر بود.
در مدت امامت آن حضرت در قلمرو اسلام حوادث مهمى روى داد. تنى ‏چند از علويان عليه حكومت وقت قيام كردند. زيد بن على بن‏ الحسين پسر امام سجاد(ع) در سال 121 هجرى عليه هشام بن‏ عبدالملك اموى در كوفه قيام كرد و به شهادت رسيد. يحيى پسرزيد نيز چند سال بعد در خراسان قيام كرد و كشته شد. محمد بن ‏عبدالله معروف به نفس زكيه نوه امام حسن مجتبى(ع) نيز در سال‏145 هجرى عليه حكومت عباسى عليه منصور دوانيقى در مدينه‏ قيام كرد ولى كارش به جايى نرسيد و كشته شد. برادر اين محمد،ابراهيم بن عبدالله هم در همان سال در بصره عليه منصور قيام ‏كرد و كشته شد. از جمله مهمترين حوادث سياسى اجتماعى دوران‏ امامت امام صادق(ع) انتقال حكومت از امويان به عباسيان بود.
عباسيان كه از سال 100 هجرى يك نهضت فرهنگى پنهانى را بنيادكرده بودند و عليه امويان در خراسان مخفيانه تبليغ مى‏ كردندسرانجام در سال‏129 هجرى به يك قيام نظامى به رهبرى ابومسلم‏ خراسانى دست زدند و در سال 132 هجرى ابوالعباس سفاح را دركوفه به خلافت رساندند و در همان سال مروان حمار آخرين خليفه‏ اموى در مصر به دست‏ سپاه خراسان كشته شد.
در دوره امامت امام صادق(ع) مسلمانان بيش از پيش به علم و دانش روى آوردند و در بيشتر شهرهاى قلمرو اسلام بويژه درمدينه، مكه، كوفه، بصره و... مجالس درس و مناظره‏هاى علمى داير و از رونق خاصى بر خور دار گرديد. در اين مدت و با استفاده ازفرصت‏به دست آمده امام صادق(ع) توانست علوم و معارف اهل بيت‏ را بيان كرده در همه‏ جا منتشر كند. سفرهاى اجبارى و اختيارى‏ امام به عراق و به شهرهاى حيره، هاشميه و كوفه و مدتى اقامت‏ در كوفه و برخورد با اربابان ديگر مذاهب فقهى و كلامى نقش ‏بسزايى در معرفى علوم اهل بيت و گسترش آن در جامعه داشت. دراين شهرها مدينه، كوفه، حيره، هاشميه و مكه در ايام حج‏ گروه هاى مختلف براى فراگيرى دانش نزد آن حضرت مى آمدند و ازدرياى دانش او بهره مى ‏بردند. بزرگان اهل سنت چون مالك بن انس،ابوحنيفه، سفيان ثورى، سفيان بن ‏عيينه، ابن جريح، روح ابن قاسم ‏و... ريزه خوار خوان دانش بيكران او بودند. آن اندازه كه ‏دانشمندان و راويان از او حرف و حديث نقل كرده و از دانش وى ‏بهره برده ‏اند از هيچ يك از ديگر ائمه و ديگر خاندان اهل بيت(ع)،آن اندازه نقل نكرده‏ اند. هيچ محدث و فقيهى به اندازه آن حضرت‏ مساله پاسخ نگفته است. بر خورد وى با گروه هاى مختلف مردم سبب‏ شد كه آوازه شهرتش در دانش و بينش دينى، علم و تقوى، سخاوت وجود و كرم و... در تمام قلمرو اسلام طنين انداز شود و مردم ازهر سو براى استفاده از دانش بيكران وى رو سوى او كنند.
دانشمندان علم حديث ‏شمار كسانى را كه مورد اعتماد بوده‏ اندر اويان ثقه و از آن حضرت حديث نقل كرده ‏اند تا چهار هزار نفررا نوشته‏ اند.
ظاهرا نخستين‏ بار ابن عقده اين شمارش را انجام داده است. (نك‏مناقب، 4/369 دارالاضواء) شيخ طوسى در كتاب رجال خود سه هزار و دويست و سى و چهارتن از اين راويان از جمله دوازده زن را نام‏برده است. (نك: رجال طوسى، اصحاب الصادق(ع‏» در اين دوره علوم‏ و فلسفه ايرانى، هندى و يونانى به حوزه اسلامى راه يافت وبازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهاى مختلف به زبان عربى گرم ‏و پر رونق گرديد. همچنين مكتب هاى كلامى و فرقه ‏هاى مذهبى و فقهى ‏در اين عصر پايه گذارى شد. مناظرات امام صادق(ع) با اربابان‏ دانش هاى گوناگون چون پزشكان، فقيهان، منجمان، متكلمان، صوفيان ‏و... بويژه مناظرات وى با ابوحنيفه مشهور و در منابع شيعه و سنى ثبت است. (نك مناقب: 4/305-233، كشف الغمه: 2/430-367) به‏عنوان مثال چگونگى گردش خون در بدن و وظائف گلبول ها را امام ‏صادق(ع) دست كم هزار سال پيش از دانشمندان غربى بيان كرده ‏است. (بنگريد: توحيد مفضل).

شمايل
بيشتر شمايل آن حضرت مثل پدرش امام باقر(ع) بود. جز آنكه كمى ‏باريكتر و بلندتر بود. مردى بود ميانه بالا، افروخته روى،پيچيده موى و پيوسته صورتش چون آفتاب مى درخشيد. در جوانى ‏موهاى سرش سياه بود. بينى ‏اش كشيده و وسط آن اندكى بر آمده بودو برگونه راستش خال سياهى داشت. محاسن آن جناب نه زياد پرپشت‏ و نه زياد تنك بود. دندان هايش درشت و سفيد بود و ميان دو دندان پيشين آن گرامى فاصله داشت. بسيار لبخند مى ‏زد و چون نام‏ پيامبر برده مى‏شد رنگ رخسارش زرد و سبز مى‏ شد. در پيرى سفيدى‏ موى سرش بر وقار و هيبتش افزوده بود.


 

 

آراستگى ظاهر
بسيار با ابهت‏ بود. چندانكه چون دانشمندان زمانش به قصد پيروزى بر او براى مناظره ‏هاى علمى به ديدارش مى رفتند، باديدن او زبانشان بند مى ‏آمد. همواره با وقار و متين راه مى ‏رفت‏ و به هنگام راه رفتن عصا در دست مى ‏گرفت. ظاهرش هميشه مرتب و لباسش اندازه بود. به وضع ظاهر خود بسيار اهميت مى داد. موهاى ‏سر و صورتش را هر روز شانه مى ‏زد. عطر به كار مى برد و گل‏ مى ‏بوئيد. انگشترى نقره با نگين عقيق در دست مى ‏كرد و نگين عقيق‏ بسيار دوست مى‏ داشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مى ‏نشست و گاه ‏پاى راست را بر ران چپ مى ‏نهاد. در اتاقش نزديك در و رو به‏ قبله مى‏ نشست. لباسهايش را خود تا مى‏كرد. گاه بر تخت مى‏ خوابيد و گاه بر زمين. چون از حمام بيرون مى‏ آمد لباس تازه و پاكيزه‏ مى‏ پوشيد و عمامه مى‏ گذاشت.

 

لباس پوشيدن
در لباس پوشيدن هم ظاهر را حفظ مى ‏كرد و هم توانايى مالى را و مى ‏فرمود: «بهترين لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان‏ زمان است.» هم لباس نو مى ‏پوشيد و هم لباس وصله‏ دار. هم لباس‏گران قيمت مى‏ پوشيد و هم لباس كم بها و مى‏ فرمود: «اگر كهنه‏ نباشد، نو هم نيست.» لباس كم بها و زبر را زير و لباس نرم و گران قيمت را روى آن مى ‏پوشيد و چون «سفيان ثورى‏» زاهد به وى ‏اعتراض كرد كه «پدرت على (ع) لباسى چنين و گرانبها نمى ‏پوشيد» فرمود: «زمان على (ع) زمان فقر و ندارى بود واكنون همه چيز فراوان است. پوشيدن آن لباس در اين زمان لباس ‏شهرت است و حرام خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد و چون ‏به بنده ‏اش نعمتى مى ‏دهد، دوست دارد بنده ‏اش آن را آشكار كند.
سپس آستين را بالا زد و لباس زير را كه زبر و خشن بود، نشان‏ داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشيده ‏ام و لباس ‏روئين را كه نو و گرانبها است‏ براى شما.» هنگام احرام وانجام فريضه حج ‏برد سبز مى ‏پوشيد و به گاه نماز پيراهن زبر وخشن و پشمين. لباس سفيد را بسيار دوست داشت و چون به ديدن‏ ديگران مى ‏رفت آن را برتن مى ‏كرد. نعلين زرد مى ‏پوشيد و به كفش‏ زرد رنگ و سفيد علاقه‏ مند بود.

 

غذا خوردن
به هنگام غذا خوردن چهار زانو مى ‏نشست و گاهى هم بر دست چپ‏ تكيه مى ‏كرد و غذا مى ‏خورد. رعايت‏ بهداشت را بويژه به هنگام غذاخوردن بسيار مهم مى ‏شمرد. همواره هم پيش از غذا خوردن دستانش ‏را مى‏شست و هم بعد از غذا، با اين تفاوت كه پيش از غذا دستانش ‏را بعد از شستن، با چيزى چون حوله خشك نمى ‏كرد ولى پس از غذا آنها را مى ‏شست و خشك مى‏ كرد. اگر هنگام غذا خوردن دستانش تميزبود آنها را نمى شست. هميشه غذا را با گفتن «بسم الله‏» شروع‏ مى‏كرد و با جمله «الحمدالله‏» به پايان مى ‏برد. نيز غذا را بانمك آغاز و با سركه تمام مى ‏كرد. به هنگام خوردن غذا«الحمدلله‏» بسيار مى‏ گفت و نعمتهاى خدا را سپاس مى ‏گفت. غذارا داغ نمى ‏خورد بلكه صبر مى‏كرد تا معتدل شود، ميل مى ‏كرد. به‏ وقت‏ خوردن از آن قسمت ظرف كه مقابلش بود غذا مى ‏خورد. هيچگاه‏ در حال راه رفتن غذا نمى ‏خورد. و هيچ وقت‏ شام نخورده‏ نمى‏ خوابيد. همواره به اندازه غذا مى ‏خورد و از پرخورى پرهيز مى‏ كرد. بعد از غذا خوردن خلال مى ‏كرد.


عبادت
امام صادق(ع) از اعاظم عباد و اكابر زهاد بود. از سه حال خارج‏ نبود: يا روزه داشت، يا نماز مى ‏خواند و يا ذكر مى ‏گفت. چون ‏روزه مى‏گرفت‏ بوى خوش به كار مى ‏برد و بعد از ماه رمضان بى‏ درنگ‏ زكات فطره روزه خود، خانواده و خدمتكارانش را مى‏ پرداخت.
شبهاى قدر را اگرچه مريض بود تا صبح در مسجد به نيايش وعبادت مى ‏گذراند. چون نيمه شب براى خواندن نماز شب بر مى‏ خاست‏ با صداى بلند ذكر مى ‏گفت و دعا مى‏ خواند تا اهل خانه بشنوند وهركس بخواهد براى عبادت برخيزد. هنگامى كه ماموران حكومت‏ براى دستگيرى وى شبانه از ديوار منزلش وارد مى ‏شدند، او را درحال راز و نياز با تواناى بى‏ همتا يافتند. آن گرامى ذكر ركوع وسجود را بسيار تكرار مى ‏كرد.
امام صادق(ع) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر مى‏ دانست. از اين رو به‏گاه نيايش مجذوب خداوند مى‏ شد. مالك‏بن انس مى ‏گويد: «با امام صادق(ع) بر او درود خداى باد حج‏ گزاردم، به هنگام تلبيه هرچه مى‏ كوشيد تا لبيك بگويد، صدايش درگلو مى ‏ماند و چنان حالتى به او دست مى ‏داد كه نزديك بود از مركبش به زير افتد. گفتم: چاره ‏اى نيست‏ بايد لبيك گفت. فرمود:
چگونه جرات كنم لبيك بگويم، مى ‏ترسم خداوند بگويد: «نه‏ لبيك‏» چون زبان به لبيك مى ‏گشود، آن قدر آن را تكرار مى‏كرد كه‏ نفسش بند مى ‏آمد. قرآن را بسيار بزرگ مى ‏داشت و آن را در چهارده ‏بخش قرائت مى ‏فرمود.

 

برنامه زندگى كار
امام صادق(ع) در زندگى برنامه‏ اى منظم داشت و هركارى را به ‏موقع انجام مى ‏داد; چنانكه خود فرمود: «بى حيا بى ايمان است وبى برنامه بى چيز» مجلس درس و بحث و مناظره‏ ها و مذاكرات علمى‏ با شاگردان، ياران و سران مذاهب ديگر وقت معينى داشت وپرداختن به امور زندگى و كار در مزرعه و باغ نيز وقت‏ خاص خودش ‏را.
آن حضرت ياران و پيروان خود را به كسب مال حلال تشويق مى‏ كرد واز آنان مى ‏خواست كه در كار خود كوشا باشند و از هرگونه تنبلى‏ و كسالت دورى كنند. كار كردن و تجارت را موجب عزت و سربلندى ‏انسان مى ‏دانست و مى‏فرمود: «صبح زود براى به دست آوردن عزت‏ خود برويد.» ولى تاكيد مى‏ كرد كه تجارت بايد سالم باشد و كسب‏در آمد از راه هاى درست و مشروع باشد.
آن گرامى هرگونه كوشش و تلاش را براى توسعه زندگى خود وخانواده، حج و زيارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم كردن را تلاش‏ براى آخرت مى ‏دانست نه دنيا. تنها به كار و كوشش سفارش نمى‏ كرد،بلكه خود نيز كار مى ‏كرد و در روزهاى بسيار گرم تابستان، عرق‏ ريزان در مزرعه و باغ خود كار مى ‏كرد. باغش را بيل مى ‏زد وآبيارى مى ‏كرد. يكى از يارانش مى‏ گويد: «آن حضرت را در باغش ‏ديدم، پيراهنى تنگ، زبر و خشن در برو بيل در دست‏ باغ را آبيارى مى‏ كرد و عرق از سرو صورتش سرازير بود. گفتم: «اجازه‏ بفرماييد من كار را انجام دهم.» فرمود: «من كسى را دارم كه ‏اين كارها را انجام دهد، ولى دوست دارم كه مرد در راه به دست ‏آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببيند و خداوند ببيند كه‏ من در پى روزى حلال هستم. » يكى از يارانش كه آن حضرت را در يك‏ر وز بسيار گرم تابستان ديد كه كار مى ‏كند، معترضانه گفت:
«فدايت‏ شوم، شما با مقام والايى كه نزد خداوند دارى و خويشاوندى نزديكى كه با پيغمبر(ص) دارى، در چنين روزى، اين گونه‏ سخت كار مى ‏كنى؟» امام(ع) پاسخ داد: «در طلب روزى حلال بيرون ‏آمدم تا از چون تويى بى ‏نياز شوم.» امام صادق(ع) هم خود كارمى‏ كرد و هم غلامان و خدمتكاران خود را به كار وا مى ‏داشت و هم‏كارگران روز مزد را به كار مى‏ گرفت. هر وقت كارگرى را به كارمى‏گ رفت پيش از خشك شدن عرقش مزدش را مى‏ پرداخت. هنگام برداشت ‏خرما هم در جمع‏ ورى آن كمك مى ‏كرد و هم در وزن كردن آن. و هم‏ به هنگام فروش و تقسيم بر فقرا و نيازمندان.


تجارت
امام صادق(ع) نه تنها پيروان و يارانش را به كارهاى درست وتجارت صحيح تشويق مى‏كرد بلكه خود نيز گاهى به تجارت مى‏ پرداخت.اما نه به دست‏ خويش. بلكه سرمايه‏ اش را در اختيار كارگزاران وافراد مطمئن قرار مى ‏داد تا با آن تجارت كنند. چون مى ‏شنيد كه ‏سودى برده و روزى به او رسيده شادمان مى ‏شد. با اين حال برتجارت سالم بسيار تاكيد داشت و هنگامى كه كارپرداز وى مصادف‏ كه با سرمايه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى كلان باز گشت ‏فرمود: «اين سود خيلى زياد است‏ با كالاها چه كرديد كه چنين ‏سود هنگفتى به دست آورديد؟» مصادف پاسخ داد: «چون به مصر نزديك شديم از كاروان هاى كه از مصر مى ‏آمدند از وضع كالاى خويش ‏پرسيديم. دانستيم كه اين كالا مورد نياز مردم مصر است و دربازار آنجا بسيار ناياب است. از اين رو با هم پيمان بستيم كه‏ كالايمان را جز در برابر هريك دينار سرمايه يك دينار سود، كمترنفروشيم، اين بود كه سود زيادى برديم.»
امام(ع) فرمود:«سبحان الله، عليه مسلمانان هم پيمان مى‏ شويد كه كالايتان راجز در برابر هر دينار سرمايه يك دينار سود كمتر نفروشيد!»سپس اصل سرمايه ‏اش را برداشت و فرمود: «من را به اين سودنيازى نيست. اى مصادف، چكاچك شمشيرها از كسب روزى حلال آسان‏ تراست.» چون امام(ع) اين گونه سود بردن را اجحاف در حق ‏مسلمانان مى ‏دانست ‏به كارگزار خود اعتراض كرد و از آن سود چيزى ‏بر نگرفت.


بخشش به نيازمندان
امام (ع) با آن همه تاكيد و تلاش در به دست آوردن روزى حلال، بسيار بخشنده و كريم بود. ياران و پيروان خود را به بخشش سفارش مى ‏كرد و تاكيد مى‏ فرمود ياور درماندگان و دستگير در راه ماندگان باشند. او خود نيز عملا چنين بود. پيوسته مى ‏فرمود: «مال با صدقه كم نمى ‏شود.» امام بى‏ توجهى به مؤمنان نيازمند را كوچك شمردن آنان مى ‏دانست و كوچك شمردن آنها را توهين به اهل بيت پيامبر (ص). حضرت صادق (ع) از راههاى مختلف به خويشان و ديگر مردم نيازمند كمك مى ‏كرد. گاه نهانى صدقه مى‏ داد و گاه آشكار ; گاه توسط كسى مى ‏فرستاد و گاه خود مى ‏برد. گاهى نيز غذا مى‏ پخت و افراد را به خوردن دعوت مى ‏كرد. شبانگاه، كه تاريكى شب سايه مى ‏گسترد و مردم مى ‏خفتند، امام (ع) همچون پدرانش زنبيل هاى نان و گوشت‏ بردوش مى‏ گذارد، كيسه‏ هاى درهم و دينار در دست مى ‏گرفت، ناشناس به سراغ نيازمندان مى ‏رفت و غذا و پول را ميان آنها تقسيم مى ‏كرد. معلى، يكى از ارادتمندان امام صادق (ع) مى ‏گويد: «امام (ع) در شبى كه باران نم ‏نم مى ‏باريد از خانه به قصد سقيفه بنى ساعده بيرون رفت. من پنهانى دنبالش رفتم. در ميان راه، ناگاه چيزى بر زمين افتاد. فرمود: «بسم الله، خدايا به من بازش گردان‏». جلو رفتم و سلام كردم، فرمود: معلى هستى؟ گفتم: آرى، فدايت ‏شوم.
فرمود: «با دستانت جستجو كن، آنچه يافتى به من بده‏». جستجو كردم، نان هاى پراكنده‏ اى يافتم. وقتى آنها را به امام (ع) مى‏ دادم كيسه ‏اى پر از نان بر دوشش ديدم. گفتم: اجازه بفرماييد من آن را بردارم. فرمود: من به حمل آن سزاوارترم، ولى با من بيا. سپس به سقيفه بنى ساعده رفتيم و مردمى را خفته يافتيم. امام (ع) كنار هر نفر يك يا دو نان گذاشت و برگشتيم.» علاوه بر آنچه امام خود شبانه به نيازمندان مى‏ داد، گاه به واسطه ديگران نيز اموالى براى آنان مى ‏فرستاد و مى‏ گفت: «به گيرنده نگوييد من داده‏ ام‏» بر صدقه پنهانى تاكيد مى ‏كرد و آن را بسيار دوست داشت. فضل بن ابى قره مى ‏گويد: «امام كيسه‏ هاى پول را به كسى مى ‏داد و مى‏ فرمود: اينها را به فلانى و فلانى از بنى هاشم بده و بگو از عراق برايتان فرستاده ‏اند.» آن شخص مى‏برد و باز مى‏ گشت. امام مى ‏پرسيد: چه گفتند؟ پاسخ مى ‏داد: گفتند: به سبب نيكى ‏ات به خويشان پيامبر (ص)، خداى پاداش نيكت دهد.» بخشش هاى شبانه امام ادامه داشت و گيرندگان دهنده را نمى ‏شناختند; تنها پس از در گذشت امام دريافتند كه ياور آنان كه بوده است. افزون بر اين، امام آشكارا نيز از مستمندان دستگيرى مى ‏كرد. يك بار چهارصد درهم و يك انگشترى به ارزش ده‏ هزار درهم به فقيرى بخشيد.
امام صادق(ع) -كه درود خدا و فرشتگانش بر او باد- در صدقه دادن روشى ويژه داشت; اگر گيرنده به آنچه مى ‏گرفت قانع بود و خداى را سپاس مى‏ گفت، امام بيشتر به او مى ‏بخشيد; و اگر آن را كم مى ‏دانست‏ يا به جاى شكر خداى از امام تشكر مى‏ كرد، ديگر چيزى به او نمى‏ داد. مسمع بن عبد الملك گويد: «روزى خدمت امام صادق (ع) بوديم و انگور مى ‏خورديم. نيازمندى آمد و چيزى خواست. امام (ع) خوشه‏ اى انگور به وى داد. نيازمند گفت: نيازى به اين ندارم پول بدهيد! امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى ديگران را زياد كند. نيازمند رفت و دوباره باز آمد و گفت: همان خوشه انگور را بدهيد. امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى ‏ات را زياد كند. سپس نيازمند ديگرى آمد. امام (ع) سه دانه انگور به وى داد. نيازمند گرفت و گفت: سپاس خداى را كه اين روزى ‏ام كرد. امام فرمود: صبر كن، پس دو دست‏خود را پر از انگور كرده، به او داد.تهيدست انگورها را گرفت و گفت: سپاس خدايى را كه اين روزى ‏ام كرد. امام صادق (ع) فرمود: بمان. سپس پولى كه حدود بيست درهم بود، به او داد. نيازمند گرفت و گفت: خدايا، تو را سپاس. اين تنها از طرف تو است. امام فرمود: بمان. سپس پيراهن خود را به او بخشيد و فرمود: اين را بپوش! مرد تهيدست پيراهن را گرفت، پوشيد و گفت: سپاس خدايى كه مرا پوشاند... . اى ابا عبد الله، خدايت پاداش نيك دهد. جز اين براى امام (ع) دعاى ديگرى نكرد و ما گمان كرديم كه اگر امام را دعا نمى ‏كرد همچنان به او چيز مى ‏بخشيد.» امام (ع) همچنين از محصول باغ هاى خود نيز به نيازمندان، رهگذران و همسايگان مى ‏بخشيد.
امام(ع) باغى به نام چشمه «ابى زياد» داشت كه سالانه چهار هزار دينار درآمد داشت. آن قدر از آن مى ‏بخشيد كه تنها چهارصد دينار باقى مى‏ ماند. اين باغ ماجرايى شگفت دارد. يكى از ياران امام (ع) به وى گفت: «شنيده ام در باغ چشمه ابى زياد كارى شگفت مى ‏كنى، دوست دارم از زبان شما بشنوم.» امام(ع) فرمود: «آرى، چون خرماها مى ‏رسد، فرمان مى ‏دهيم ديوارهاى باغ را سوراخ كنند تا مردم وارد شوند و از ميوه آن بخورند;» و نيز فرمان مى ‏دهم «ده ظرف خرما، كه بر سر هر يك ده نفر مى‏ توانند بنشينند، آماده كنند و چون ده نفر بخورند، ده تن ديگر بيايند و هر نفر يك مد خرما مى ‏خورند.» سپس فرمان مى‏ دهم به تمام همسايگان باغ، از پيرمرد و پيرزن و مريض و كودك و زن و همه كسانى كه توانايى آمدن نداشته ‏اند، يك مد خرما بدهند. سپس مزد باغبانان و كارگران و سرپرستان باغ را مى ‏دهم و باقيمانده محصول را به مدينه مى ‏آورم و بين نيازمندان و آبرومندان به اندازه نيازشان تقسيم مى ‏كنم; و در پايان از چهارهزار دينار، چهارصد دينار برايم باقى مى ‏ماند. امام صادق (ع)، افزون بر اين بخششها، بسيار ميهمانى مى ‏داد. شاگردان، پيروان خويشاوندان، غريبان و رهگذران را به ميهمانى مى ‏خواند و اطعام مى ‏كرد. خانه‏ اش منزلگاه غريبان و مسافران بود. ميهمانى دادن را بسيار دوست داشت. اطعام را از آزاد كردن بنده بهتر مى ‏دانست. او به پيروانش سفارش مى ‏كرد كه خويشان و همسايگان و دوستان خويش را اطعام كنند. امام (ع) به اندازه‏اى ميهمانى مى‏ داد كه مى ‏توان گفت، بيشتر اوقات ميهمان داشت. مردم مى ‏گفتند: «جعفر بن محمد به اندازه‏ اى مردم را اطعام مى ‏كند كه براى خانواده ‏اش چيزى باقى نمى ‏ماند.» امام صادق (ع) وقتى نمى ‏خواست كسى را به خانه ببرد، تعارف نمى ‏كرد.
چون ميهمانان بر سر سفره مى ‏نشستند، تعارف مى ‏كرد كه بيشتر بخورند و هر چه بيشتر مى ‏خوردند، شادمان‏ تر مى ‏شد. گاه خود از ميهمانان پذيرايى مى ‏كرد. و كارهاى آنها را انجام مى ‏داد، سر سفره گوشتها را جدا مى‏ كرد و در برابر ميهمانان مى‏ گذاشت. خود براى ميهمانان غذا مى ‏نهاد و حتى به دست‏ خود براى آنها لقمه مى ‏گرفت. بسيار اتفاق مى‏ افتاد كه وقتى مجلس درس و مناظره تمام مى ‏شد، موقع غذا خوردن بود. شاگردان و حاضران در محفل را نگه مى ‏داشت و با آنها غذا مى ‏خورد. در مقابل ميهمانان بسيار خوشرو و خوشرفتار بود. و فقير و غنى را باهم دعوت مى‏ كرد. گاه به ميهمانان غذاى بسيار لذيذ مى‏ داد و گاه غذاى ساده و معمولى. در پاسخ يكى از ياران در اين مورد، فرمود: من به اندازه توانم غذا مى ‏دهم. چون خداى روزى زياد برساند، طعام نيكو مى ‏دهم; و چون روزى كم برسد، با غذاى معمولى اطعام مى‏ كنم. چون ميهمانى مى‏ داد غذايش هم خوب بود و هم زياد. ميهمانان را بزرگ مى ‏داشت و از حضور آنها اظهار شادمانى مى‏كرد. به هنگام آمدن ميهمانان، به آنها خوش آمد مى ‏گفت و در باز كردن و وانهادن بارشان به آنها كمك مى ‏كرد. هنگام رفتن ميهمانان، در بستن بار و بنه به آنها كمك نمى‏ كرد و خدمتكارانش را نيز از كمك كردن به آنها باز مى ‏داشت. چون سبب را مى ‏پرسيدند مى‏ فرمود: ما خاندانى هستيم كه ميهمانان را بر رفتن از منزلمان يارى نمى ‏دهيم.


شجاعت
امام صادق (ع) از نسل على بود و در شجاعت‏ بى‏ نظير. او شجاعت و پايدارى را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و اميران از گفتن حق پروا نداشت. روزى منصور، خليفه عباسى، از مگسى درمانده شد و از وى پرسيد: چرا خداوند مگس را آفريد؟ امام (ع) پاسخ داد: «تا جباران را خوار كند.» وقتى «داوود بن على، فرماندار مدينه، معلى بن خنيس را كشت، شمشير برگرفته به كاخ امارت رفت; حقش را مطالبه كرد; قاتل «معلى‏» را به قصاص كشت. ماموران حكومت ‏خانه‏ اش را به آتش كشيدند، در ميان شعله ‏هاى آتش قدم مى ‏زد و مى ‏فرمود: «من فرزند ابراهيم خليلم‏» وقتى كه فرماندار اموى مدينه در حضور بنى هاشم و در خطبه‏ هاى نماز على (ع) را دشنام داد و همه بنى هاشم سكوت كردند، امام (ع) چنان پاسخ كوبنده‏اى به او داد كه فرماندار بى‏ آنكه خطبه را تمام كند راه خانه پيش گرفت.


مهابت، گذشت و بردبارى
امام (ع) مهابتى خدادادى داشت، چهره ‏اش نورانى بود و نگاهش نافذ. عبادت بسيار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب كند. عظمت و مهابت وى چنان بود كه ابو حنيفه بر منصور وارد شد و امام (ع) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثير هيبت امام (ع) قرار گرفت كه مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هيچ بود. يكى از دانشمندان علم كلام، كه بسيار بر خود مى‏ باليد و خود را براى مناظره با آن حضرت آماده كرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثير قرار گرفت كه حيران ماند و زبانش بند آمد. امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبى كه داشت، در برخورد با مردم و خدمتكارانش بسيار بردبار و با گذشت ‏بود و بدى را با نيكى پاسخ مى ‏داد. رفتارش با ديگران، حتى خدمتكاران بسيار ملايم و مهربانانه بود. خوشرو و خوش‏رفتار بود و ملايمت و نرمى معيار رفتارش شمرده مى ‏شد. روزى غلامش، كه در پى كارى رفته بود، دير كرد. امام (ع) در پى ‏اش گشت و او را خوابيده يافت. نه تنها با او درشتى نكرد، بلكه كنارش نشست و او را باد زد تا بيدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشايد هم شب بخوابى هم روز، شب بخواب و روز كار كن.» گاه حتى بيش از اين گذشت نشان مى‏ داد، به نماز مى ‏ايستاد و براى بدكننده از خدا آمرزش مى ‏طلبيد. روزى شخصى كه، امام را نمى ‏شناخت، او را به دزدى متهم كرد. امام (ع) وى را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه باز گشت و درهم ها را پس آورد، امام(ع) آن را نپذيرفت.


صبر
امام صادق (ع) در برابر سختيها و مصيبتها بسيار پايدار بود. در برابر سختي هايى كه حكومت ‏برايش ايجاد مى ‏كرد و گاه حتى شبانه به منزلش مى ‏ريختند و به مرگ تهديدش مى ‏كردند، استوار بود. او در غم از دست دادن فرزندان بسيار صبور بود. روزى با ميهمانانش بر سر سفره بود كه خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعيل را آوردند. با آنكه اسماعيل را بسيار دوست داشت نه تنها بى ‏تابى نكرد، بلكه با ميهمانان نشست، لبخند زد، پيش ميهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشويق كرد و از روزهاى ديگر بهتر غذا خورد. ميهمانان از اين كه او را غمگين نديدند تعجب كردند و سبب را پرسيدند. حضرت فرمود: «چرا چنين نباشم، راستگوترين راستگويان به من خبر داده است كه من و شما خواهيم مرد.» چون كودكش مريض شده بود، غمگين بود و چون كودك درگذشت، اندوه را به كنارى نهاد و به جمع ياران پيوست. پرسيدند: «تا كودك بيمار بود، غمگين بودى و چون درگذشت، غم از چهره زدودى‏»؟ فرمود: «ماخاندانى هستيم كه پيش از وقوع مصيبت اندوهگين مى‏ شويم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا مى ‏دهيم و تسليم فرمان حق هستيم. در فراق از دست دادن ياران و خويشاوندان اشك مى ‏ريخت، ولى پيوسته راست قامت ‏بود. در شهادت عمويش «زيد بن على بن الحسين (ع)» گريست. در گرفتارى، شكنجه ‏ها و شهادت عموزادگانش گريست، ولى همچنان پايدار ايستاد.


تواضع
امام (ع)، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برترى دانشى كه داشت، بسيار متواضع بود و در ميان مردم چون يكى از آنان بود. به دست‏خويش خرما وزن مى‏كرد. باغ خود را بيل مى‏ زد; آبيارى مى‏ كرد. چهارپا سوار مى ‏شد. و اجازه نمى ‏داد حمام را برايش قرق كنند. چون بندگان بر زمين مى ‏نشست و غذا مى ‏خورد. و خود از ميهمانانش پذيرايى مى‏ كرد. روزى براى دلجويى و ديدار به منزل يكى از بنى ‏هاشم مى‏رفت كه كفشش پاره شد. كفش پاره را به دست گرفت و با يك پاى برهنه تا مقصد رفت. يتيمان را نوازش و سرپرستى مى ‏كرد.


صله رحم
برخورد خوب در برابر رفتار بد و مهربانى در مقابل خشونت، معيار رفتارش بود. او مى ‏كوشيد كينه‏ ها را از دلها بشويد و پيوندهاى بريده را دو باره برقرار سازد. از جمله سجاياى اخلاقى امام (ع) اين بود كه از خطاكار در مى ‏گذشت و پيوندش را با كسى كه از او بريده بود، بر قرار مى‏ كرد. آنگاه كه بين آن حضرت و «عبد الله بن الحسن‏» نوه امام حسن (ع) مشاجره ‏اى در گرفت; عبد الله با آن حضرت درشتى كرد. وقتى دوباره يكديگر را ديدند، امام حال عبد الله را پرسيد. وى خشمگينانه گفت: «خوبم‏». امام فرمود: «آيا نشنيده ‏اى كه صله رحم حسابرسى قيامت را سبك مى‏ كند.» به گاه مرگ وصيت كرد تا به «حسن افطس‏»، پسر عموى آن حضرت كه به قصد كشتن امام (ع) به ايشان حمله كرده بود، هفتاد دينار بدهند.


كمك مالى براى برقرارى صلح و آرامش
او تنها براى بر قرارى پيوند و محبت‏بين خود و خويشاوندانش تلاش و از خود گذشتگى نمى ‏كرد، بلكه براى برقرارى دوستى بين ديگر مردم، بويژه شيعيانش، نيز مى‏ كوشيد. از مال خويش مبلغى به يارانش داده بود تا هرگاه پيروانش با هم به نزاع برخيزند به آنها بدهند و بينشان آشتى برقرار سازند.


همدردى با مردم
نه تنها خود را در غم و شادى نزديكان و ياران و پيروانش شريك مى ‏دانست، بلكه با تمام مردم همدردى مى ‏كرد. وقتى در مدينه نرخ ها بالا رفته بود به وكيل خرجش فرمان داد تا مواد غذايى موجود را بفروشد و مانند ساير مردم روزانه غذا تهيه كند. «معتب‏» مى‏ گويد: چون در مدينه نرخها بالا رفت، امام به من فرمود: چقدر مواد غذايى داريم؟ گفتم: «چند ماهى را كفايت مى ‏كند. فرمود: آنها را بفروش. گفتم: مواد غذايى در مدينه ناياب است. فرمود: آن را بفروش و بعد مانند مردم هر روز مواد غذايى خريدارى كن. اى معتب، نيمى از خوراك خانواده ‏ام را گندم قرار بده و نيمى را جو; خدا مى ‏داند من مى‏ توانم به آنها نان گندم بدهم ولى دوست دارم خداوند ببيند كه براى اداره زندگى ‏ام خوب برنامه‏ ريزى كرده‏ ام. نه تنها دستگير خويشاوندان، شيعيان و عموم مسلمانان بود; بلكه نيازمندان غير مسلمان را نيز كمك مى ‏كرد. «معتب‏» مى‏گويد: بين مكه و مدينه همراه امام بودم. به مردى برخورديم كه خود را زير درختى انداخته بود، امام فرمود: «به طرف او برويم، مى‏ ترسم تشنگى وى را از پاى درآورده باشد.» راهمان را كج كرديم و به سوى او رفتيم; مردى مسيحى بود با موهاى بلند. امام (ع) از او پرسيد: «تشنه ‏اى؟» گفت: «آرى‏» امام فرمود: اى مصادف، آبش بده. من پياده شدم و سيرابش كردم. سپس سوار شديم و رفتيم. من گفتم: اين مرد مسيحى بود، آيا به مسيحى هم كمك مى‏ كنى؟! فرمود: در چنين حالتى آرى. به هنگام فتنه از مدينه خارج مى ‏شد و به يكى از باغ هايش مى ‏رفت و چون شورش فرو مى ‏نشست و آرامش برقرار مى ‏شد، به مدينه باز مى ‏گشت.

منبع: سبطین

/p>

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
نظرسنجی
نظر شما کاربران و دوستان عزیز درمورد این سایت چیه؟
شما بیشتر به چه مطالبی علاقه دارید؟
انجمن سایت
آمار سایت
  • کل مطالب : 561
  • کل نظرات : 185
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 37
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 65
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 108
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 3,350
  • بازدید سال : 30,224
  • بازدید کلی : 533,420
  • کدهای اختصاصی
    اوقات شرعی
    ابزار هدایت به بالای صفحه
    کانال ما در آپارات
    کانال ما در آپارات

    بنر و لوگوهای دوستان
    ریز نوشت

    امیرالمومنین علی(ع) خطاب به مالک:

    وَلاَ تَعْقِدْ عَقْداً تَجُوزُ فِيهِ الْعِلَلُ



    با دشمن پیمانی مبند که قابل تفسیر باشد.

    [نامه 53 تهج البلاغه]

    روز نوشت

    آقای روحانی عزیز!

    حالا که به خوبی و خوشی توافق انجام شد؛

    ما منتظر دلار 1200 تومانی،

    مرغ 1700 تومانی،

    پراید 5 میلیونی،

    وام های بانکی زودبازده،

    سکه طلای 400 هزار تومانی،

    یارانه ی 250 هزار تومانی،

    ثبات در بازار،

    رونق در کسب و کار،

    کاهش نرخ بیکاری،

    کاهش تورم،

    چرخیدن چرخ کارخانه های،

    چرخیدن سانتریفیوژها،

    چرخیدن چرخ زندگی مردم

    و تمامی وعده های 100 روزه ای که عدم اجرای آن را به مذاکرات گره زدید، هستیم!

    ریز نوشت 2

    حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی:
    ناگفته‌هایی از امام(ره) دارم که فعلا هم نخواهد گفت.


    حضرت روح الله:
    اكنون كه من حاضرم، بعض نسبت‌های بی‌واقعیت به من داده می‌شود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می‌كنم آنچه به من نسبت داده شده یا می‌شود، مورد تصدیق نیست مگر آن‌ كه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق كارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.


    خرمشهر را خدا آزاد کرد؛

    نه کدخدا..

    خط امام..

    شما در صدد اين نباشيد كه منحرفين را راضى كنيد، در صدد اين باشيد كه منحرفين را اصلاح كنيد. منحرفين را بخواهيد راضى كنيد، شما را مى‌كشند به انحراف!
    [حضرت روح الله]

    کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی دانیم؛ ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند.

    اگر بند بند استخوان هایمان را جدا سازند،
    گر سرمان را بالای دار ببرند،
    اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند،
    اگر زن و فرزندان و هستی مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت ببرند،

    هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی کنیم..
    [حضرت روح الله]

    شعرهای منتخب

    گرفته است سیاهی زمانه را در بر

    چنان شده ست که شیطان، نمی‌کند باور


    دوباره قصه‌ی تاریخ می‌شود تکرار

    دوباره قصه‌ی احزاب، باز هم خیبر

    ادامه...