loading...
سایت فرهنگی مذهبی نوید ۳۱۳
آخرین ارسال های انجمن
Admin بازدید : 189 یکشنبه 08 دی 1392 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

محـو سخـنان حـاج همـت بـودم که در صـبحگاه لشـگر با شـور و هیـجان و حـرکات خاص سر و دستـش مشـغول سخــنرانی بود. مثل همیشه آنقدر صحبت های حاجی گیرا بود که کسی به کار دیگری نپردازد.

سکوت همه جا را فرا گرفته بود و صدا فقط طنین صدای حاج همت بود و صلوات گاه به گاه بچه ها. تو همین اوضاع پچ پچی توجه  بچه ها را به خود جلب کرد. صدای یکی از بسیجی های کم سن و سال لشگر بود که داشت با یکی از دوستاش صحبت می کرد.
فرمانده دسته هرچی به این بسیجی تذکر می داد که ساکت شود و به صحبت های فرمانده لشگر گوش کند، توجهی نمی کرد. شیطنتش گل کرده بود و مثلاً می خواست نشان بدهد که بچه بسیجی از فرمانده لشگرش نمی ترسد. خلاصه فرمانده دسته یک، برخوردی با این بسیجی کرد و همهمه ای اطراف آنها ایجاد شد.
سرو صداها که بالا گرفت، بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبت هایش را قطع کرد و پرسید: «برادر! اون جا چه خبره؟ یک کم تحمل کنید زحمت رو کم می کنیم.»
کسی از میان صفوف به طرف حاجی رفت و چیزی در گوشش گفت. حاجی سری تکان داد و رو به جمعیت کرد و خیلی محکم و قاطع گفت: «آن برادری که باهاش برخورد شده بیاد جلو.»
سکوتی سنگین همه میدان صبحگاه را فرا گرفت و لحظاتی بعد بسیجی کم سن و سال شروع کرد سلانه سلانه به سمت جایگاه حرکت کردن.
حاجی صدایش را بلندتر کرد: «بدو برادر! بجنب.»
بسیجی جلوی جایگاه که رسید، حاجی محکم گفت: «بشمار سه پوتین هات را دربیار» و بعد شروع کرد به شمردن.
بسیجی کمی جا خورد و سرش را به علامت تعجب به پهلو چرخاند.
حاجی کمی تن صدایش را بلندتر کرد و گفت: «بجنب برادر! پوتین هات.»
بسیجی خیلی آرام به باز کردن بند پوتین هایش مشغول شد،همه شاهد صحنه بودند. بسیجی پوتین پای راستش را که از پا بیرون کشید، حاجی خم شد و دستش را دراز کرد و گفت: «بده به من برادر!» بسیجی یکه ای خورد و بی اختیار پوتین را به دست حاجی سپرد. حاجی لنگه پوتین را روی تریبون گذاشت و دست به کمرش برد و قمقمه اش را درآورد. در آن را باز کرد و آب آن را درون پوتین خالی کرد. همه هاج و واج مانده بودند که این دیگر چه جور تنبیهی است؟

javanenghelabi - hemmat

حاجی انگار که حواسش به هیچ کجا نباشد، مشغول کار خودش بود و یکدفعه پوتین را بلند کرد و لبه آن را به دهان گذاشت و آب داخلش را نوشید و آن را دراز کرد به طرف بسیجی و خیلی آرام گفت: «برو سرجایت برادر!» بسیجی که مثل آدم آهنی سرجایش خشکش زده بود پوتین را گرفت و حاجی هم بلند و طوری که همه بشنوند گفت: «ابراهیم همت! خاک پای همه شما بسیجی هاست. ابراهیم همت توی پوتین شما بسیجی ها آب می خوره.»
جوان بسیجی یکدفعه مثل برق گرفته ها دستش را بالا برد و فریاد زد: برای سلامتی فرمانده لشگر حق صلوات و انفجار صلوات، محوطه صبحگاه را لرزاند..

 

منبع: جوان انقلابی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
نظرسنجی
نظر شما کاربران و دوستان عزیز درمورد این سایت چیه؟
شما بیشتر به چه مطالبی علاقه دارید؟
انجمن سایت
آمار سایت
  • کل مطالب : 561
  • کل نظرات : 185
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 37
  • آی پی امروز : 53
  • آی پی دیروز : 83
  • بازدید امروز : 64
  • باردید دیروز : 95
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 336
  • بازدید ماه : 1,866
  • بازدید سال : 39,138
  • بازدید کلی : 542,334
  • کدهای اختصاصی
    اوقات شرعی
    ابزار هدایت به بالای صفحه
    کانال ما در آپارات
    کانال ما در آپارات

    بنر و لوگوهای دوستان
    ریز نوشت

    امیرالمومنین علی(ع) خطاب به مالک:

    وَلاَ تَعْقِدْ عَقْداً تَجُوزُ فِيهِ الْعِلَلُ



    با دشمن پیمانی مبند که قابل تفسیر باشد.

    [نامه 53 تهج البلاغه]

    روز نوشت

    آقای روحانی عزیز!

    حالا که به خوبی و خوشی توافق انجام شد؛

    ما منتظر دلار 1200 تومانی،

    مرغ 1700 تومانی،

    پراید 5 میلیونی،

    وام های بانکی زودبازده،

    سکه طلای 400 هزار تومانی،

    یارانه ی 250 هزار تومانی،

    ثبات در بازار،

    رونق در کسب و کار،

    کاهش نرخ بیکاری،

    کاهش تورم،

    چرخیدن چرخ کارخانه های،

    چرخیدن سانتریفیوژها،

    چرخیدن چرخ زندگی مردم

    و تمامی وعده های 100 روزه ای که عدم اجرای آن را به مذاکرات گره زدید، هستیم!

    ریز نوشت 2

    حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی:
    ناگفته‌هایی از امام(ره) دارم که فعلا هم نخواهد گفت.


    حضرت روح الله:
    اكنون كه من حاضرم، بعض نسبت‌های بی‌واقعیت به من داده می‌شود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می‌كنم آنچه به من نسبت داده شده یا می‌شود، مورد تصدیق نیست مگر آن‌ كه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق كارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.


    خرمشهر را خدا آزاد کرد؛

    نه کدخدا..

    خط امام..

    شما در صدد اين نباشيد كه منحرفين را راضى كنيد، در صدد اين باشيد كه منحرفين را اصلاح كنيد. منحرفين را بخواهيد راضى كنيد، شما را مى‌كشند به انحراف!
    [حضرت روح الله]

    کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی دانیم؛ ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند.

    اگر بند بند استخوان هایمان را جدا سازند،
    گر سرمان را بالای دار ببرند،
    اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند،
    اگر زن و فرزندان و هستی مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت ببرند،

    هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی کنیم..
    [حضرت روح الله]

    شعرهای منتخب

    گرفته است سیاهی زمانه را در بر

    چنان شده ست که شیطان، نمی‌کند باور


    دوباره قصه‌ی تاریخ می‌شود تکرار

    دوباره قصه‌ی احزاب، باز هم خیبر

    ادامه...